معنی فارسی depravation
B1وضعیتی که در آن فرد از یک نیاز اساسی یا جامعهای محروم شود.
A state in which an individual is deprived of a basic need or social interaction.
- NOUN
example
معنی(example):
این مطالعه خواب ناکافی را به کاهش عملکرد مرتبط میکند.
مثال:
The study linked sleep depravation to decreased performance.
معنی(example):
فقدان تعاملات اجتماعی میتواند منجر به تنهایی شود.
مثال:
Depravation of social interactions can lead to loneliness.
معنی فارسی کلمه depravation
:
وضعیتی که در آن فرد از یک نیاز اساسی یا جامعهای محروم شود.