معنی فارسی depriment

B1

تأثیر منفی یا کااهش‌دهنده به چیزی.

Having a negative effect on someone or something.

example
معنی(example):

اجتناب از ورزش می‌تواند تأثیر منفی بر سلامتی شما داشته باشد.

مثال:

Avoiding exercise can have a depriment effect on your health.

معنی(example):

صدای مداوم باعث کاهش تمرکز او شد.

مثال:

The constant noise was depriment to her concentration.

معنی فارسی کلمه depriment

: معنی depriment به فارسی

تأثیر منفی یا کااهش‌دهنده به چیزی.