معنی فارسی desegmented
B1وضعیتی که در آن دادهها یا اطلاعات به حالت بدون تقسیم در آمدهاند.
Describing data or information that has been processed to remove segments.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دادههای جداسازیشده دیدگاه واضحتری درباره روندها ارائه کردند.
مثال:
The desegmented data provided a clearer perspective on the trends.
معنی(example):
پس از تحلیل، نتایج به صورت جداسازیشده نشان داده شدند تا اثرات ترکیبی را نمایش دهند.
مثال:
After the analysis, the results were desegmented to show combined effects.
معنی فارسی کلمه desegmented
:
وضعیتی که در آن دادهها یا اطلاعات به حالت بدون تقسیم در آمدهاند.