معنی فارسی desiderable
B2چیزی که خواستنی یا مطلوب باشد.
Worthy of desire; desirable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
یک محیط ساکت برای مطالعه خواستنی است.
مثال:
A quiet environment is desiderable for studying.
معنی(example):
بسیاری تعادل خوب بین کار و زندگی را خواستنی میدانند.
مثال:
Many consider a good work-life balance to be desiderable.
معنی فارسی کلمه desiderable
:
چیزی که خواستنی یا مطلوب باشد.