معنی فارسی desilvered

B1

حالت و وضعیتی که در آن نقره از سطوح یا اشیاء حذف شده است.

Describing an object, especially a reflective one, that has had its silver removed.

example
معنی(example):

سطح بدون نقره آینه، نور را به طرز متفاوتی منعکس می‌کند.

مثال:

The desilvered surface of the mirror reflects light differently.

معنی(example):

او قاشق بدون نقره‌ای پیدا کرد که زمانی به مادربزرگش تعلق داشت.

مثال:

She found a desilvered spoon that once belonged to her grandmother.

معنی فارسی کلمه desilvered

: معنی desilvered به فارسی

حالت و وضعیتی که در آن نقره از سطوح یا اشیاء حذف شده است.