معنی فارسی desolately

B1

دلگداز، در حالت حسرت یا اندوه به سر بردن، به طور خاص در فضا یا موقعیتی که خالی و پر از تنهایی است.

In a manner that shows a feeling of abandonment or a lack of hope.

example
معنی(example):

پس از طوفان، چشم‌انداز بطور دلگداز خالی بود.

مثال:

The landscape was desolately empty after the storm.

معنی(example):

او در حالی که بطور دلگداز در کنار خیابان متروکه قدم می‌زد.

مثال:

He walked desolately along the abandoned street.

معنی فارسی کلمه desolately

: معنی desolately به فارسی

دلگداز، در حالت حسرت یا اندوه به سر بردن، به طور خاص در فضا یا موقعیتی که خالی و پر از تنهایی است.