معنی فارسی despin
B1از بین بردن یا جدا کردن چرخش یا تاثیر منفی اطلاعات.
To clarify or untangle something that has become complicated or confused.
- VERB
example
معنی(example):
من نیاز دارم که افکارم را قبل از اتخاذ تصمیم، از هم جدا کنم.
مثال:
I need to despin my thoughts before making a decision.
معنی(example):
او سعی کرد شایعاتی که درباره او در حال گشت بودند را از هم جدا کند.
مثال:
She attempted to despin the rumors circulating about her.
معنی فارسی کلمه despin
:
از بین بردن یا جدا کردن چرخش یا تاثیر منفی اطلاعات.