معنی فارسی desquamative
B1وابسته به فرایند ریختن یا جدا شدن لایههای خارجی پوست.
Relating to or characterized by desquamation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پزشک به علائم پوستهریز روی پوست بیمار اشاره کرد.
مثال:
The doctor noted the desquamative symptoms on the patient's skin.
معنی(example):
شرایط پوستهریز اغلب نیاز به درمان خاصی دارند.
مثال:
Desquamative conditions often require special treatment.
معنی فارسی کلمه desquamative
:
وابسته به فرایند ریختن یا جدا شدن لایههای خارجی پوست.