معنی فارسی desubstantiate

C1

از بین بردن یا بی‌محتوا کردن ویژگی‌ها یا صفات یک موضوع.

To render something without substance or essence.

example
معنی(example):

تیم برای بی‌محتوا کردن نظریه‌های خود تلاش کرد.

مثال:

The team worked to desubstantiate their theories.

معنی(example):

محققان راه‌هایی برای بی‌محتوا کردن داده‌ها پیدا کردند.

مثال:

Researchers found ways to desubstantiate the data.

معنی فارسی کلمه desubstantiate

: معنی desubstantiate به فارسی

از بین بردن یا بی‌محتوا کردن ویژگی‌ها یا صفات یک موضوع.