معنی فارسی deviatory
B2رفتاری یا کاری که از راه یا قاعده معمول منحرف میشود.
Describing behavior that deviates from the norm.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رفتار انحرافی او نگرانیای برای معلمان بود.
مثال:
His deviatory behavior was a concern for teachers.
معنی(example):
مسیر انحرافی کوهنوردان را از مسیر خارج کرد.
مثال:
The deviatory path led the hikers off track.
معنی فارسی کلمه deviatory
:
رفتاری یا کاری که از راه یا قاعده معمول منحرف میشود.