معنی فارسی diffusedly
B1به طور پراکنده، به شکلی که نور یا مواد به صورت یکنواخت و نامشخص پخش شوند.
In a manner that is spread out over a wide area; not concentrated.
- ADVERB
example
معنی(example):
نور به طور پراکنده در سراسر اتاق پخش شد و جوی نرم ایجاد کرد.
مثال:
The light spread diffusedly across the room, creating a soft atmosphere.
معنی(example):
ایدهها به طور پراکنده به اشتراک گذاشته شدند و دنبال کردن آنها دشوار شد.
مثال:
The ideas were shared diffusedly, making them hard to follow.
معنی فارسی کلمه diffusedly
:
به طور پراکنده، به شکلی که نور یا مواد به صورت یکنواخت و نامشخص پخش شوند.