معنی فارسی diffusate

B2

محلول پخش شده، نمونه‌ای که از یک فرایند نفوذ جداسازی می‌شود.

The liquid that has diffused from one substance to another in a process.

example
معنی(example):

محلول پخش شده از آزمایش برای تحلیل جمع‌آوری شد.

مثال:

The diffusate from the experiment was collected for analysis.

معنی(example):

پژوهشگران خواص محلول پخش شده را بررسی کردند.

مثال:

Researchers examined the properties of the diffusate.

معنی فارسی کلمه diffusate

: معنی diffusate به فارسی

محلول پخش شده، نمونه‌ای که از یک فرایند نفوذ جداسازی می‌شود.