معنی فارسی diffuseness

B1

حالت پراکنده یا ناواضح بودن در تحلیل یا بیان.

The quality of being spread out or dispersed; lacking clarity.

example
معنی(example):

پراکندگی استدلال او باعث سردرگمی در میان شنوندگان شد.

مثال:

The diffuseness of her argument led to confusion among the listeners.

معنی(example):

پراکندگی رنگ‌های نقاشی احساس رویایی به آن بخشید.

مثال:

The diffuseness of the painting's colors gave it a dreamlike quality.

معنی فارسی کلمه diffuseness

: معنی diffuseness به فارسی

حالت پراکنده یا ناواضح بودن در تحلیل یا بیان.