معنی فارسی dilacerate
B2پاره کردن یا زخمی کردن سطحی، به ویژه در مورد پوست یا بافتهای نرم.
To tear or lacerate (especially tissue).
- VERB
example
معنی(example):
شیء تیز میتواند به راحتی پوست را پاره کند.
مثال:
The sharp object can dilacerate the skin easily.
معنی(example):
او با دستزدن بیدقت به مدرک، آن را پاره میکرد.
مثال:
He was dilacerating the document with his careless handling.
معنی فارسی کلمه dilacerate
:
پاره کردن یا زخمی کردن سطحی، به ویژه در مورد پوست یا بافتهای نرم.