معنی فارسی dilacerated

B2

جملات معانی اشاره به بافت‌های پاره‌شده یا آسیب‌دیده دارند.

Having been torn or lacerated.

example
معنی(example):

بافته پاره شده نیاز به توجه فوری داشت.

مثال:

The dilacerated tissue needed immediate attention.

معنی(example):

بعد از حادثه، او بریدگی‌های پاره‌شده‌ای روی بازوهایش داشت.

مثال:

After the accident, he had dilacerated cuts on his arms.

معنی فارسی کلمه dilacerated

: معنی dilacerated به فارسی

جملات معانی اشاره به بافت‌های پاره‌شده یا آسیب‌دیده دارند.