معنی فارسی dimission
B2استعفا، زمانی که فردی به طور رسمی از یک مقام یا مسئولیت کنار میرود.
A formal resignation from a position or office.
- NOUN
example
معنی(example):
او از استعفای خود از کمیته خبر داد.
مثال:
He announced his dimission from the committee.
معنی(example):
استعفای سناتور بسیاری را شگفتزده کرد.
مثال:
The senator's dimission surprised many.
معنی فارسی کلمه dimission
:
استعفا، زمانی که فردی به طور رسمی از یک مقام یا مسئولیت کنار میرود.