معنی فارسی directionality
B2جهتداری، مشخصه یا کیفیت داشتن یک مسیر یا سمت خاص.
The quality of being directed or oriented in a particular direction.
- NOUN
example
معنی(example):
جهتداری رودخانه از شمال به جنوب است.
مثال:
The directionality of the river flows from north to south.
معنی(example):
ما جهتداری امواج صوتی را بررسی کردیم.
مثال:
We examined the directionality of the sound waves.
معنی فارسی کلمه directionality
:
جهتداری، مشخصه یا کیفیت داشتن یک مسیر یا سمت خاص.