معنی فارسی directionally

B1

به صورت جهت‌دار، به گونه‌ای که به یک سمت معین منتهی شود.

In a manner that relates to direction.

example
معنی(example):

نقشه مسیرها را به‌طور جهت‌دار برای راحت‌تر شدن ناوبری نشان می‌دهد.

مثال:

The map shows the paths directionally for easier navigation.

معنی(example):

او به سمت خروج به‌طور جهت‌دار راه رفت.

مثال:

She walked directionally towards the exit.

معنی فارسی کلمه directionally

: معنی directionally به فارسی

به صورت جهت‌دار، به گونه‌ای که به یک سمت معین منتهی شود.