معنی فارسی disaccommodate

B1

از پذیرش یا اقامت دادن باز ماندن یا جلوگیری کردن.

To make someone unable to find accommodations or suitable arrangements.

example
معنی(example):

تغییرات در برنامه ممکن است برای برخی از مسافران مشکلاتی ایجاد کند.

مثال:

The changes in the schedule may disaccommodate some travelers.

معنی(example):

هتل به دلیل رزرو بیش از حد مجبور به لغو پذیرش مهمانان شد.

مثال:

The hotel had to disaccommodate guests due to overbooking.

معنی فارسی کلمه disaccommodate

: معنی disaccommodate به فارسی

از پذیرش یا اقامت دادن باز ماندن یا جلوگیری کردن.