معنی فارسی disaccordant

B2

عدم توافق یا ناهماهنگی در دیدگاه‌ها یا نظرات.

Not in agreement; differing; conflicting.

example
معنی(example):

آنها نظرات ناهماهنگ درباره این موضوع ارائه دادند.

مثال:

They presented disaccordant views on the matter.

معنی(example):

تُن‌های ناهماهنگ موسیقی آن را کمتر لذت‌بخش کردند.

مثال:

The disaccordant tones of the music made it less enjoyable.

معنی فارسی کلمه disaccordant

: معنی disaccordant به فارسی

عدم توافق یا ناهماهنگی در دیدگاه‌ها یا نظرات.