معنی فارسی disagglomeration
B1پدیدهای که در آن یک خوشه یا تجمع از بین میرود یا پراکنده میشود.
The process of dispersing or breaking up an agglomeration such as a cluster of urban development.
- NOUN
example
معنی(example):
شهر فرایند بیخوشهسازی را برای کاهش تراکم جمعیت تجربه کرد.
مثال:
The city underwent a process of disagglomeration to reduce overcrowding.
معنی(example):
بیخوشهسازی میتواند منجر به توسعه پایدارتر شهری شود.
مثال:
Disagglomeration can often lead to more sustainable urban development.
معنی فارسی کلمه disagglomeration
:
پدیدهای که در آن یک خوشه یا تجمع از بین میرود یا پراکنده میشود.