معنی فارسی disaligning
B1ناپایدار کردن، عملی که در آن اجزا از یکدیگر فاصله میگیرند یا حالت صحیح خود را از دست میدهند.
The act of causing something to no longer be aligned.
- VERB
example
معنی(example):
ناپایدار کردن اجزا میتواند باعث نقص عملکرد ماشین شود.
مثال:
Disaligning the components can cause the machine to malfunction.
معنی(example):
فنیکار اجزا را برای حل مشکل ناپایدار میکرد.
مثال:
The technician was disaligning the elements to fix the issue.
معنی فارسی کلمه disaligning
:
ناپایدار کردن، عملی که در آن اجزا از یکدیگر فاصله میگیرند یا حالت صحیح خود را از دست میدهند.