معنی فارسی disanimated

B2

بی‌حرکت و فاقد زندگی، به خصوص در مورد موجودات یا اشیاء.

Lacking animation or vitality; lifeless.

example
معنی(example):

موجود بی‌حرکت روی زمین دراز کشیده بود.

مثال:

The disanimated creature lay motionless on the ground.

معنی(example):

پس از طوفان، درختان بی‌روح و بی‌زندگی به نظر می‌رسیدند.

مثال:

After the storm, the trees looked disanimated and lifeless.

معنی فارسی کلمه disanimated

: معنی disanimated به فارسی

بی‌حرکت و فاقد زندگی، به خصوص در مورد موجودات یا اشیاء.