معنی فارسی disannexation
C1عمل جدا کردن یا بیضمیمه کردن یک منطقه یا قلمرو.
The act of revoking or removing the annexation of a territory.
- NOUN
example
معنی(example):
بیضمیمه کردن سرزمین با واکنشهای مختلطی مواجه شد.
مثال:
The disannexation of the territory was met with mixed reactions.
معنی(example):
بیضمیمه کردن میتواند منجر به چالشهای سیاسی پیچیده شود.
مثال:
Disannexation can lead to complex political challenges.
معنی فارسی کلمه disannexation
:
عمل جدا کردن یا بیضمیمه کردن یک منطقه یا قلمرو.