معنی فارسی disannex

B2

چیزی را که قبلاً ضمیمه شده است، از دست دادن یا جدا کردن.

To revoke or remove the annexation of a territory.

example
معنی(example):

دولت پس از اعتراض‌های زیاد تصمیم به بی‌ضمیمه کردن این سرزمین گرفت.

مثال:

The government decided to disannex the territory after many protests.

معنی(example):

آنها خواستند منطقه را بی‌ضمیمه کنند تا حکومت محلی را بازگردانند.

مثال:

They sought to disannex the region to restore local governance.

معنی فارسی کلمه disannex

: معنی disannex به فارسی

چیزی را که قبلاً ضمیمه شده است، از دست دادن یا جدا کردن.