معنی فارسی disanney
B1نسبت به داستان یا اثر، بینقص و تغییر یافته به طوری که در رویکرد یا مضامین جابجا شود.
A reworking of a story to alter its original themes or audience appeal.
- OTHER
example
معنی(example):
او نسخهای از داستان اصلی ساخت که به بزرگسالان جذاب باشد.
مثال:
He made a disanney of the original story to appeal to adults.
معنی(example):
نسخه کارگردان داستان را به یک روایت تیرهتر تبدیل کرد.
مثال:
The director's disanney transformed the tale into a darker narrative.
معنی فارسی کلمه disanney
:
نسبت به داستان یا اثر، بینقص و تغییر یافته به طوری که در رویکرد یا مضامین جابجا شود.