معنی فارسی disappreciate

B1

کاهش یا از بین رفتن قدردانی یا ارزش یک چیز.

To reduce or lose appreciation for something.

example
معنی(example):

او شروع به کاهش ارزش کار سخت خود کرد.

مثال:

She began to disappreciate the value of her hard work.

معنی(example):

با گذشت زمان، ممکن است او به دستاوردهای گذشته‌اش بی‌توجه شود.

مثال:

Over time, he might disappreciate his past achievements.

معنی فارسی کلمه disappreciate

: معنی disappreciate به فارسی

کاهش یا از بین رفتن قدردانی یا ارزش یک چیز.