معنی فارسی disappreciation
B1کاهش یا عدم شناخت و ارزشگذاری نسبت به چیزی.
The act of regarding something as less valuable or worthy than before.
- NOUN
example
معنی(example):
کاهش ارزش اثر هنری تأسفبار بود.
مثال:
The disappreciation of the artwork was unfortunate.
معنی(example):
به مرور زمان، کاهش ارزش آثار نویسنده وجود داشت.
مثال:
There was a general disappreciation of the author’s work over time.
معنی فارسی کلمه disappreciation
:
کاهش یا عدم شناخت و ارزشگذاری نسبت به چیزی.
