معنی فارسی disattaint

B1

عمل بازگرداندن یا آزاد کردن اموال از ادعاهای غیرقانونی.

To free or release from a legal claim or status that is deemed undesirable.

example
معنی(example):

قانونی به تصویب رسید تا املاک را از هرگونه ادعای ناخواسته آزاد کند.

مثال:

The law was passed to disattaint the property from any unwanted claims.

معنی(example):

آنها سعی کردند نام خانوادگی را پس از جنجال آزاد کنند.

مثال:

They tried to disattaint the family name after the scandal.

معنی فارسی کلمه disattaint

: معنی disattaint به فارسی

عمل بازگرداندن یا آزاد کردن اموال از ادعاهای غیرقانونی.