معنی فارسی disbodied

B1

بدون بدن؛ موجودی که وجود مادی ندارد و تنها به شکل روح یا روان موجود است.

Having no physical body; referring to a spirit or soul that exists without a physical form.

example
معنی(example):

روح بی‌تن در خانه‌ی ارواح پرسه می‌زد.

مثال:

The disbodied spirit wandered through the haunted house.

معنی(example):

در داستان‌های عامیانه، موجود بی‌تن ممکن است بخواهد با انسان‌ها ارتباط برقرار کند.

مثال:

In folklore, a disbodied entity may seek to communicate with the living.

معنی فارسی کلمه disbodied

: معنی disbodied به فارسی

بدون بدن؛ موجودی که وجود مادی ندارد و تنها به شکل روح یا روان موجود است.