معنی فارسی disboard
B1پیاده شدن یا ترک یک وسیله نقلیه.
To leave or get off a vehicle.
- VERB
example
معنی(example):
ما باید در ایستگاه بعدی از قطار پیاده شویم.
مثال:
We need to disboard the train at the next station.
معنی(example):
آنها به خاطر وضعیت بد آب و هوا مجبور شدند از کشتی پیاده شوند.
مثال:
They had to disboard the ship due to bad weather.
معنی فارسی کلمه disboard
:
پیاده شدن یا ترک یک وسیله نقلیه.