معنی فارسی disburdenment

B1

رهایی از بار یا مسئولیت‌های غیرضروری.

The process of removing burdens or obligations.

example
معنی(example):

رهاسازی بار می‌تواند به کاهش استرس کمک کند.

مثال:

Disburdenment can help relieve stress.

معنی(example):

رهاسازی مسئولیت‌ها او را احساس سبکی کرد.

مثال:

The disburdenment of responsibilities made her feel lighter.

معنی فارسی کلمه disburdenment

: معنی disburdenment به فارسی

رهایی از بار یا مسئولیت‌های غیرضروری.