معنی فارسی discernibility
B1قابل شناسایی، توانایی تشخیص چیزها به وضوح.
The quality of being discernible; the ability to be perceived or recognized.
- NOUN
example
معنی(example):
قابل تشخیص بودن صداهای ضعیف قابل توجه بود.
مثال:
The discernibility of the faint sounds was remarkable.
معنی(example):
او در مورد قابل تشخیص بودن نیات آنها سوال کرد.
مثال:
She questioned the discernibility of their intentions.
معنی فارسی کلمه discernibility
:
قابل شناسایی، توانایی تشخیص چیزها به وضوح.
