معنی فارسی discomfortableness

B1

ناراحتی‌ناکی، حالت یا کیفیت نارحت‌کننده بودن.

The quality or state of being uncomfortable.

example
معنی(example):

ناراحتی‌ناکی وضعیت مشهود بود.

مثال:

The discomfortableness of the situation was evident.

معنی(example):

او درباره ناراحتی‌ناکی که در طول سفر احساس کرده بود صحبت کرد.

مثال:

He talked about the discomfortableness he felt during the trip.

معنی فارسی کلمه discomfortableness

: معنی discomfortableness به فارسی

ناراحتی‌ناکی، حالت یا کیفیت نارحت‌کننده بودن.