معنی فارسی discommodities
B1چندین مورد ناخوشایندی یا مشکل خاص.
Various instances of disadvantage or inconvenience.
- NOUN
example
معنی(example):
مشکلاتی که کارگران با آن مواجه بودند، به اعتصاب منجر شد.
مثال:
The discommodities faced by the workers led to a strike.
معنی(example):
گزارشها مشکلات مربوط به سیاست جدید را برجسته کردند.
مثال:
Reports highlighted the discommodities associated with the new policy.
معنی فارسی کلمه discommodities
:
چندین مورد ناخوشایندی یا مشکل خاص.
