معنی فارسی disconcertingness
B2نگرانی یا عدم تعادل احساسی ناشی از یک وضعیت یا رفتار خاص.
The quality of causing anxiety or concern.
- NOUN
example
معنی(example):
نگرانکننده بودن وضعیت باعث شد که همه ناراحت شوند.
مثال:
The disconcertingness of the situation made everyone uncomfortable.
معنی(example):
او نگرانکننده بودن صدایش را در طول تماس متوجه شد.
مثال:
She noticed the disconcertingness in his voice during the call.
معنی فارسی کلمه disconcertingness
:
نگرانی یا عدم تعادل احساسی ناشی از یک وضعیت یا رفتار خاص.