معنی فارسی disconcertingly
B2بهطرز نگرانکنندهای، به گونهای که موجب بیاطمینانی یا سردرگمی شود.
In a manner that causes feelings of anxiety or concern.
- ADVERB
example
معنی(example):
خبر در مورد جزئیات به طور نگرانکنندهای مبهم بود.
مثال:
The news was disconcertingly vague about the details.
معنی(example):
او در حین بحث جدی به طور نگرانکنندهای خندید.
مثال:
He laughed disconcertingly during the serious discussion.
معنی فارسی کلمه disconcertingly
:
بهطرز نگرانکنندهای، به گونهای که موجب بیاطمینانی یا سردرگمی شود.