معنی فارسی discriminately

B2

به صورت جداساز و بر اساس معیارهای خاص.

In a way that shows discrimination; selectively.

example
معنی(example):

او دوستانش را به‌صورت تفکیک‌گرانه بر اساس علایقشان انتخاب کرد.

مثال:

She chose her friends discriminately based on their interests.

معنی(example):

باشگاه اعضا را به‌صورت تفکیک‌گرانه پذیرش کرد تا استانداردهای خود را حفظ کند.

مثال:

The club admitted members discriminately to maintain its standards.

معنی فارسی کلمه discriminately

: معنی discriminately به فارسی

به صورت جداساز و بر اساس معیارهای خاص.