معنی فارسی disembed
B1جدا کردن یا خارج کردن از یک ساختار یا زمینه موجود.
To remove something from an enclosing or surrounding structure.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند تصمیم گرفت مجسمه را از پایهاش جدا کند.
مثال:
The artist decided to disembed the sculpture from its pedestal.
معنی(example):
شما باید اجزا را جدا کنید قبل از اینکه بتوانید آن را تعمیر کنید.
مثال:
You need to disembed the components before you can fix it.
معنی فارسی کلمه disembed
:
جدا کردن یا خارج کردن از یک ساختار یا زمینه موجود.