معنی فارسی disembitter
B1بیتفاوت کردن، از بین بردن احساسات تلخ و زجرآور در کسی.
To remove bitterness or resentment from someone.
- VERB
example
معنی(example):
او سعی کرد دوستش را بعد از بحث بیتفاوت کند.
مثال:
She tried to disembitter her friend after the argument.
معنی(example):
روانپزشک هدفش این بود که مراجعانش را بیتفاوت کند.
مثال:
The therapist aimed to disembitter his clients.
معنی فارسی کلمه disembitter
:
بیتفاوت کردن، از بین بردن احساسات تلخ و زجرآور در کسی.