معنی فارسی disenablement
B1فرایند غیرفعال کردن یا غیرقابل استفاده کردن بخشها یا ویژگیها را گویند.
The act of making something disabled or nonfunctional.
- NOUN
example
معنی(example):
غیرفعال کردن ویژگیهای خاص میتواند عملکرد سیستم را بهبود بخشد.
مثال:
The disenablement of certain features can improve system performance.
معنی(example):
غیرفعال کردن اغلب برای عیبیابی ضروری است.
مثال:
Disenablement is often necessary for troubleshooting.
معنی فارسی کلمه disenablement
:
فرایند غیرفعال کردن یا غیرقابل استفاده کردن بخشها یا ویژگیها را گویند.