معنی فارسی disenslave
B1آزاد کردن از قید و بندها و محدودیتهای غیرانسانی.
To liberate someone from enslavement or oppression.
- VERB
example
معنی(example):
فعالان بدون وقفه برای آزاد کردن افرادی که در قاچاق انسان گرفتار شدهاند کار میکنند.
مثال:
Activists work tirelessly to disenslave individuals trapped in human trafficking.
معنی(example):
آموزش میتواند به آزاد کردن ذهنها از اطلاعات نادرست کمک کند.
مثال:
Education can help to disenslave minds bound by misinformation.
معنی فارسی کلمه disenslave
:
آزاد کردن از قید و بندها و محدودیتهای غیرانسانی.