معنی فارسی disensoul
B1آزاد کردن یا رهایی یک جامعه یا فرد از مشکلات عاطفی یا روحی.
To liberate from emotional or spiritual burdens.
- OTHER
example
معنی(example):
ایدهٔ بیروح کردن جامعه نیاز به همدلی و درک بیشتر دارد.
مثال:
The idea to disensoul society calls for greater empathy and understanding.
معنی(example):
هنر میتواند به بیروح کردن مبارزات عاطفی ما کمک کند.
مثال:
Art can help to disensoul our emotional struggles.
معنی فارسی کلمه disensoul
:
آزاد کردن یا رهایی یک جامعه یا فرد از مشکلات عاطفی یا روحی.