معنی فارسی disenthronement
B2عمل خلع سلطنت، فرایندی که در آن یک فرد از مقام سلطنت و قدرت برکنار میشود.
The act of removing a monarch from power.
- NOUN
example
معنی(example):
خلع سلطنت آخرین پادشاه یک چشمانداز سیاسی جدید ایجاد کرد.
مثال:
The disenthronement of the last monarch created a new political landscape.
معنی(example):
بسیاری خلع سلطنت را یک قدم ضروری برای دموکراسی میدانستند.
مثال:
Many viewed the disenthronement as a necessary step for democracy.
معنی فارسی کلمه disenthronement
:
عمل خلع سلطنت، فرایندی که در آن یک فرد از مقام سلطنت و قدرت برکنار میشود.