معنی فارسی disenthroning
B1عمل خلع سلطنت، که در آن یک حاکم یا پادشاه از مقام خود برکنار میشود.
The process of removing someone from a position of monarch.
- NOUN
example
معنی(example):
خلع یک حاکم معمولاً منجر به ناآرامیهای قابل توجهی میشود.
مثال:
Disenthroning a ruler often leads to significant unrest.
معنی(example):
فرایند خلع سلطنت چندین ماه به طول انجامید.
مثال:
The process of disenthroning took several months.
معنی فارسی کلمه disenthroning
:
عمل خلع سلطنت، که در آن یک حاکم یا پادشاه از مقام خود برکنار میشود.