معنی فارسی disfavours
B1بی‌محلتی‌ها، اشاره به مواردی دارد که در آن‌های چیزی یا فردی با عدم پذیرش یا تقبیح مواجه می‌شود.
Plural form of disfavor; refers to instances of disapproval or lack of support.
- noun
- verb
Lack of favour; displeasure.
His lateness for the appointment incurred her disfavour.
An unkindness; a disobliging act.
A state of being out of favour.
To show lack of favour or antipathy towards.
Her past performance meant that she was often disfavoured for important tasks.
او به خاطر ایده‌های غیرمعمولش از سوی هم‌سالانش بی‌محلتی را تجربه کرد.
He faced disfavours from his peers for his unusual ideas.
قوانین جدید از سوی کارمندان با بی‌محلتی‌های بسیاری مواجه شد.
The new rules received many disfavours from employees.
معنی فارسی کلمه disfavours
:
بی‌محلتی‌ها، اشاره به مواردی دارد که در آن‌های چیزی یا فردی با عدم پذیرش یا تقبیح مواجه می‌شود.
