معنی فارسی disfoliage

B1

جدا کردن برگ‌ها از یک گیاه، به ویژه به منظور تشویق به رشد جدید.

To remove the leaves from a plant, often to encourage new growth.

example
معنی(example):

باغبان نیاز داشت تا برگ‌های گیاهان را جدا کند تا رشد جدیدی را تشویق کند.

مثال:

The gardener needed to disfoliage the plants to promote new growth.

معنی(example):

در بهار، جدا کردن برگ‌های درختان برای آماده‌سازی آنها برای فصل شکوفایی رایج است.

مثال:

In spring, it is common to disfoliage trees to prepare them for the blooming season.

معنی فارسی کلمه disfoliage

: معنی disfoliage به فارسی

جدا کردن برگ‌ها از یک گیاه، به ویژه به منظور تشویق به رشد جدید.