معنی فارسی disfiguringly
B1به گونهای که موجب تغییر شکل یا آسیب به ظاهر میشود.
In a way that disfigures or harms the appearance.
- ADVERB
example
معنی(example):
این جراحت به طور مخدوشکننده بر او تأثیر گذاشت و ظاهرش را به کلی تغییر داد.
مثال:
The injury affected him disfiguringly, changing his appearance completely.
معنی(example):
او در مورد واقعیتهای بسیار خشن زندگی به طور مخدوشکننده صحبت کرد.
مثال:
She spoke about the disfiguringly harsh realities of life.
معنی فارسی کلمه disfiguringly
:
به گونهای که موجب تغییر شکل یا آسیب به ظاهر میشود.