معنی فارسی disfigurative
B2تغییر شکل دهنده یا مخدوشکننده، به ویژه در زمینه هنر و تصور.
Causing disfigurement; altering the natural appearance in a negative way.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او جنبههای تغییر شکل دهنده هنر را بسیار نگران کننده یافت.
مثال:
She found the disfigurative aspects of the art quite unsettling.
معنی(example):
سکانسهای تغییر شکل دهنده فیلم تأثیر ماندگاری گذاشت.
مثال:
The film's disfigurative scenes left a lasting impression.
معنی فارسی کلمه disfigurative
:
تغییر شکل دهنده یا مخدوشکننده، به ویژه در زمینه هنر و تصور.