معنی فارسی disfurnishment

B1

عمل از بین بردن مبلمان و وسایل از یک مکان.

The act of removing furniture.

example
معنی(example):

از بین رفتن مبلمان خانه باعث شد احساس خالی بودن کند.

مثال:

The disfurnishment of the house made it feel empty.

معنی(example):

او دریافت که فرایند حذف مبلمان کاملاً آزادکننده است.

مثال:

She found the disfurnishment process to be quite liberating.

معنی فارسی کلمه disfurnishment

: معنی disfurnishment به فارسی

عمل از بین بردن مبلمان و وسایل از یک مکان.